امروز بعد از آمار، باز هم شیدا رو رسوندم ایستگاه و با عاطی و نرگس بستنی گرفتیمو رفتیم همون جای قبلی، کلی صحبت کردیم......تا ساعت 1:40...... بعدشم نرگس رو رسوندم دم مطب و عاطی رو هم دم ایستگاه......
عجب دوره ای یه......نرگس که هر سری میاد یونی لب و لوچش آویزونه......بنده خدا دیگه خسته شده.....امروز میگفت تصمیم داره بره ابروهاشو تیغ بزنه.........من و عاطفه هم که همش در حال مشاوره دادن هستیم......بچه ها چن سال دیگه اگه وقت کنیم به این روزامون خیلی میخندیم...... 
با خودمون میگم :" یادش بخیر دغدغه مون چی بود" 
دغدغه مون چی بود؟؟؟؟ وای یعنی آخرش چی میشه؟؟؟ کی میشه ؟؟؟؟چی میشه؟؟؟؟ کدوم میشه؟؟؟؟؟
شیدا : من میخوام بذارم ابروهام پیوندی بشه.....
عاطفه : فکر میکنم یه خبرایی هست چون مامانم مشکوک میزنه ولی فعلا رو نمیکنه.....
نرگس : همش دو تا دو تا میان.....
نرگس : آدین بولمیم......
دوستان فابریک اصلا امید نداشته باشین که من تو مراسم هاتون شرکت کنم.......چه عزا چه عروسی......مگر مزدوج شده باشم و مستقل.....اونم نه با هرکسی......اگه یه باحالش گیرم بیاد شاید ، وگرنه با نکن ، نرو ، نپوش و از اینجور آدما که همش قبل فعل هاشون نون نفی به کار میبرن که نمیشه سازید ، فقط باید سوزید.....پس از همین الان واقعا پوزش......چون دیگه راه بازگشت ندارم......
اون موقع اگه زور باشه بیام عکس هاتون رو نگاه کنم اونم چی اگه اون طوفه اجازه بده.......خدایا نصیب نکن....
شما خودتون هم همینید.......پس فردا هر کدومتون رو دعوت کنم هیچکدومتون نمیاید.....یعنی خودتون دوست دارید بیایدااا....اما یه جوری میشه که اون شب هزار تا کار واستون پیش میاد و نمیتونید بیاید..... ... برام ثابت شده که میگم..........الان همه میگن میایم و فلان و بیسار...اینا همه شعرهای نو هستن که دوستان میگن....دوستان بد برداشت نکنید کارت دعوت های همتون محفوظ است اما اگه وارد سالن بشید به تعداد هرکدومتون که وارد میشید یه شاخ درمیارم........اگه در نیاوردم اسممو میذارم سکینه.....درسته خزه ولی شیدا سکینه رو دوست داره....چطور خودش سکینه شده اما ما نشیم؟؟؟ 
آره ما به اینجور چیزا امید نداریم ، والسلام......آخر همه خواهراش میان اون وسط......دریغ از یه دوست....أه أه.....بدم میاد...
البته با مرام ترین دوستان هم به محض اینکه دو تا بشن دیگه همه چی فینیش....یعنی بعد از اکی دادن دیگه به فکر رفاقت های دوران مجردید نباش دوستم.......ناخودآگاه همه تو زمین و زمان پودر میشه.......دیدم که میگم......
آره به قول دوستمون دانای کل نیستیم اما برامون ثابت شده.......شاید این ضرب المثل مناسب این حرفم باشه که نخوردیم نان گندم ولی دیدیم دست مردم.....طبیعیش همینه.......
چقدر طول میکشه به اینا عادت کنیم......وای....وای......حالم بد شد...آخه یه لحظه تصور کردم اون شرایط رو.....
آه نرگس جوووونم اصلا غصه نخور که طاقت دیدنشو ندارم ، خودم با عاطی و بروبچ میایم بهت کمک میکنیم....
من واقعا بعضی اوقات به همتون افتخار میکنم...ایشالا ماشالا همه همونی میشن که خدا خواسته.....
نظرات شما عزیزان:
|